اتو آدلف آیشمان در 1902 در شهر زولینگن آلمان پای بر هستی گذاشت.او در سال 1932 به نیروی اس اس ملحق شد و بعدها به درجه سرهنگ دومی رسید.پس از شرکت در کنفرانس معروف وانزه که در آن "راه حل نهایی"(final solution) ، یعنی قتل عام یهودیان به تصویب رسید به ریاست امور حمل ونقل یهودیان به اردوگاه های مرگ منصوب شد.او فقط در یک مورد در سال 1944،چهار صد هزار نفر یهودی مجاری رابه اتاق های گاز فرستاد.آیشمان در سال 1946 از چنگ نظامیان آمریکایی گریخت و سرانجام در آرژانتین مستقر شد.در یازدهم مه 1960 ماموران اسرائیلی او را دستگیر کرده و از آرژانتین خارج نمودند.او در اسرائیل محاکمه و به مرگ محکوم شد.هانا آرنت فیلسوف شهیر در دادگاه او شرکت کرد و شرح آن محکمه را در کتابی با نام "آیشمان در اورشلیم" به تصویر کشید.در این دادرسی ،دولت اسرائیل شش دکتر روانشناس را مامور بررسی شرایط روانی او کرد اما هیچ کدام کوچکترین علامت روان پریشی در او نیافتند.آرنت در کتاب مذکور از آیشمان به عنوان" ابتذال شر" یاد می کند.او بر این باور است که عمل آیشمان ریشه در ذات پلید و زشت او ندارد بلکه از ضعف تفکر او ریشه گرفته است.آرنت در آن کتاب می گوید:"هر چه بیشتر به حرف های آیشمان گوش می دهی،بیشتر برایت روشن می شد که ناتوانی او در سخن گفتن ربط وثیقی به ناتوانی او در فکرکردن دارد،یعنی فکر کردن از منظر شخصی دیگر" (فلسفه هانا آرنت نوشته پاتریشیا آلتنبرند جانسون ترجمه خشایار دیهیمی انتشارات طرح نو ص 106).
به این ترتیب آرنت ،"ابتذال شر" را در نیندیشیدن می داند.در عدم تفکر.
اندیشیدن میوه درخت شک است.آن که گمان دارد همه دانستی های عالم را می داند و همه دانش ها را دریافته است و حساب دنیا و ماسوا و سر خلقت را در منبع معرفتی خود دارد هیچ گاه شکی به خود راه نمی دهد و لاجرم نیازی به اندیشیدن نمی بیند.آن که شک می کند،می اندیشد.می اندیشد،پس هیچ گاه گرفتار یقین های وهم آلود و مظنون نمی شود تا با تکیه و تاکید بر این یقین های بسیط،دیگران را ذلیل ضلالت پندارد و آنان را مستحق مرگ بداند.اندیشه ورز همواره چون بید بر سر ایمان خویش می لرزد و به قول مولانا همواره در کار نو کردن ایمان است.تازه کردن ایمان های معوج. "تازه کن ایمان نه از گفت وشنید".
آیشمان شک را از لانه مغزش دور ساخته بود که اگر لحظه ای به درستی باورش شک داشت،او را باکشتن این همه انسان کاری نبود.اگر اوخانه یقینش را دیوار به دیوار شک بنا کرده بود و یا پس از یک شک عمیق به اندک یقینی دست یافته بود،انسان برایش غایت بالذات می شد و جان بسیاری را نمی ستاند.
توتالیتاریسم(تمامت خواهی) ریشه در همین نیندیشیدن دارد.به قول آرنت : توتالیتاریسم ،ابتذال شر را آشکار می سازد".آنکه پیش و بیش از همه پرسش ها،پاسخ در همیان ذهن خود دارد،یکه تازی خواهد کرد.آن که از نعمت تفکر بی بهره است،در "ابتذال شک گرفتار خواهد شد.شر نشنیدن و ندیدن و نیندیشیدن.آیشمان های تاریخ اینگونه اند..می گویند بین چهارونیم تا شش میلیون نفر یهودی به دست هیتلر کشته شده اند.آقای احمدی نژاد و همفکرانش این آمار را غیر واقعی و هولکاست را افسانه می دانند.حتااگر با ایشان هم رای باشیم – که بسیار دشوار است – اما یک چیز را نمی توان منکر شد و آن اینکه تاریخ بشر از این یقین های ساده و سرراست،بسیار آسیب دیده است.شک را گناه نابخشوده دانستن وخود را حقیقت مطلق عالم شناختن بسیار تلفات مادی و معنوی از انسان گرفته است تلفاتی بیشتر از این آمار و ارقام ها.و این واقعیتی است کتمان ناکردنی.
No comments:
Post a Comment