Oct 25, 2007

ایران و بمب ، جنگ یا صلح

.
صلح و جنگ هسته ای در جهان به جاه طلبی های هسته ای ایران بستگی دارد. اگر ایران به سلاح های هسته ای دست پیدا کند، مالکیت بمب در خاورمیانه و در مقیاس جهانی همه گیر می شود و نه استثناء، و در چشم انداز دور یا نزدیک به یک رویارویی اتمی منتهی می شود. بر عکس، اگر ایران ترمز کند و از آستانه هسته ای شدن رد نشود، شانس این وجود خواهد داشت که سیاره ما از گسترش عمومی سلاح های هسته ای نجات یابد.
این اظهارات با هم حتی تفاوتی جزئی نیز ندارند و اگر پای نامه ای مثل راهنمای فعالیت های سیاسی یا استراتژیک قرار بگیرند بالقوه پی آمدهای سنگینی در پی خواهند داشت.
همین طور خواننده حق دارد که چند توضیح قانع کننده برای این تصویر بریده بریده از واقعیت به او داده شود. برای چه باید از این اصل شروع کنیم که اتمی شدن ایران در برگیرنده پی آمدهایی بسیار تکان دهنده تر ازدستیابی کشورهای دیگر به سلاح اتمی، شامل کشورهای استراتژیک همسایه ایران است؟ برای چه بمب ایران بیشتر برهم زننده ثبات است تا بمب اسرائیل، پاکستان یا هند، کشورهایی که در منطقه ای از لحاظ استراتژیک مشابه ایران قرار دارند؟ جدای از مسائل مربوط به رفتارهای استراتژیک ایران، جواب به سوال اساسی که در متن کتاب به آن پرداخته می شود دوگانه خواهد بود.از یک طرف، ایران از نزدیک به چهل سال پیش یکی از کشورهای بنیان گذار معاهده منع گسترش تسلیحات اتمی(NPT) است. پایبندی به این معاهده مستلزم عمل کردن به الزاماتی است. سه کشور اسرائیل، هند و پاکستان از این قضیه مستثنی هستند. انصراف ایران از نظام منع گسترش تسلیحات اتمی ممکن است پی آمدهای اجتناب ناپذیری برای اقتدار NPT به همراه داشته باشد، که هم اکنون نیز با عوامل دیگر هم چون برنامه هسته ای کره شمالی و تعهد نامه هسته ای امریکا ـ هند در سال 2005 تضعیف شده است.
از طرف دیگر، در اینجا مساله سلاح هسته ای مانند مسائل دیگر مطرح است: زمانی می رسد که به نقل از کارل ماکس، تغییر کمّی منجر به دگرگونی کیفی می شود. در خاورمیانه، از میان رفتن تعادل مساله هسته ای ایران، همین پدیده را در اسرائیل و پاکستان به دنبال خواهد داشت که مسابقه ای برای پیشی گرفتن در سلاح های هسته ای را مخصوصا در دنیای عرب و ترک موجب خواهد شد.
برای چه باید خطر هسته ای شدن ایران را افشا کنیم وقتی که دیده ایم چگونه اظهارات قطعی درباره سلاح های کشتار جمعی موجود در عراق، مردم و گاهی حکومت ها را فریب داده است؟ ( توضیحی شخصی در این موضوع : نویسنده خودش را به طور آشکار و به شدت مخالف ماجراجویی نظامی امریکا در عراق اعلام کرده بود). در واقع عراق در سالهای 1980 برنامه های جاه طلبانه ای در زمینه طراحی، تولید و گاهی اوقات استفاده از سلاح های کشتار جمعی به انجام رسانده بود.
با این همه، جنگ "خلیج" در سالهای 1990 تا 1991 که به دنبالش بازرسی های سازمان ملل متحد این برنامه ها را که تنها بعد از رسیدن بازرسان گستردگی اش مشخص شد، نابود کرد. وقتی که دولت بوش تصمیم گرفت در سال 2002 تهاجم به عراق را تدارک ببیند، بازرسی های قانونی برای حذف کامل موجودی اسلحه های بیولوژیک و شیمیایی می توانست صورت بگیرد.
منبع بازرسان سازمان ملل متحد همان شک و تردیدها بوده است. تنها بعد از حمله مشخص شد که صدام حسین، به دلایلی که تنها برای خودش روشن بود تصمیم گرفته بود وجود ذخایر را به دیگران بقبولاند ، در حالی که ادامه قضیه نشان داد که این ذخایر همگی مدتها قبل نابود شده بودند. در زمینه هسته ای با این وجود شکی وجود نداشت: تنها آنهایی از دولت بوش که می خواستند جنگ بر پا شود پافشاری می کردند که عراق هم چنان در این زمینه برنامه ای فعال دارد. به عبارت دیگر، اگر از گذشته خطر بزرگ هسته ای شدن در عراق وجود داشت ـ مانند آن چه که در ایران و اسرائیل دیده شده که یکی پس از دیگری در سال 1980 و 1981 از آن برای بمباران کردن راکتور فرانسوی اسیرک نزدیک بغداد استفاده کردند ـ این خطر می توانست در ابتدای سالهای 1990، یعنی مدتها قبل از تهاجم امریکا در سال 2003 حذف شود.
درباره ایران موقعیت مطلقا چیز دیگری است. اطلاعاتی که در این کتاب ارائه خواهد شد، اساسا بر اساس تحقیقات آژانس بین المللی اتمی برای سازمان ملل است. اگر خطایی باشد، که حتما هم هست به دلیل محدود بودن حوزه عمل بازرسان IAEA است، و همین طور این خطاها شامل کم برآورد کردن اعمال ایران است. نظرات گوناگون آدم ها درباره فعالیت های هسته ای ایران بر پایه اطلاعات عمومی است. افکار عمومی نسبت به منابع اطلاعاتی که می توانند آلت دست قدرت سیاسی بشوند، بدگمان است.
در نهایت سوالی مطرح می شود:"آیا حاد کردن مسائل روشی نیست برای این که بتوان به زور متوسل شد؟" با وجود آن که مساله قصد و نیت است، این فرآیند نامشروع نیست: با همه اینها، عنوان خود این کتاب، گزینه سلاح ؟ به مساله نیت ارجاع می دهد:آیا ایران گزینه سلاح های هسته ای را انتخاب کرده یا خواهد کرد؟ آیا ایالات متحده یا دیگران به گزینه حمله نظامی به ایران متوسل شده اند یا خواهند شد؟ در مورد رابطه میان حاد کردن مسائل و خود پاسخ، بسیار روشن سخن خواهیم گفت. با پیش داوری بر اساس پی آمدهای خطرناک اتمی شدن ایران نباید به هیچ وجه متوسل شدن احتمالی به زور را توجیه کرد، خطرات این عمل در آخرین فصل این کتاب شرح داده شده است: هر کاری باید انجام شود تا ازاین سرانجام اجتناب کرد. با این وجود، زیر بار کنار گذاشتن این امکان به سه دلیل نخواهیم رفت.
اولین دلیل، غیر قانع کننده ترین از لحاظ عقلی ولی قطعی ترین آن است که امریکا و اسرائیل اگربه نظر بیاید که ایران آستانه هسته ای را زیرپا می گذارد ممکن است این کار را بکنند. به همین دلیل ، بهتر است به آن فکر کرد، در تهران مانند هر جای دیگر(...) دلیل دوم آن است که پی آمدهای متوسل نشدن به زور، در بعضی از فرض ها ممکن است به اندازه دخالت نظامی و شاید بیشتر تکان دهنده باشد.
فرمول چرچیل که نویسندگان موافقت نامه مونیخ را مد نظر داشت اینجا به ذهن متبادر می شود:" آنها باید میان جنگ و رسوایی انتخاب می کردند. رسوایی را برگزیدند و جنگ نصیبشان خواهد شد." نویسنده با این وجود خود را در جبهه کسانی جای می دهد که از روی غریزه نسبت به تمام گزینه هایی که بدون ارجاع به افراطیون قدیم سالهای 1933 تا 1945 توجیه نمی شوند، بدگمان هستند: اتفاقی نیست که ارجاع به جریان مونیخ قسمت بسیار مهمی از توجیه فرانسه و انگلستان برای لشکرکشی به سوئز در سال1956 را تشکیل می دهد؛ مانند سر و صدای تبلیغاتی دولت بوش شب قبل از حمله به عراق...
ضروری است که متوجه لحن ضد صهیونیستی و انکار کننده رئیس جمهور احمدی نژاد بشویم که همه کار می کند تا دموکراسی های غربی را وادار کند تهدیدهای شدید در اروپای بعد از سال 1933 را بیاد بیاورند. سومین دلیل تماما ابزاری است. ترس از ژاندارم الزاما آغاز دانایی نیست؛ ولی در مذاکره بد نیست که طرف متخاصم بداند بهای یک اشتباه در محاسبه ممکن است بی نهایت سنگین باشد. حتی اگر اینکه ایالات متحده و اسرائیل، ایران را به خطر بیندازند مفید نباشد، اما این که ایران بداند این امکان ازلحاظ تجهیزاتی و استراتژیک وجود دارد مفید است.
اینها پیچ و خم های قرن بیست و یکم ماست که اکنون از خلال آینده اتمی ایران ترسیم می شود. موضوعات نگران کننده دیگر که می توانند به همان اندازه مورد توجه قرار بگیرند گرمایش آب و هوایی است که اولین مساله مهم از این لحاظ به حساب می آید. با این وجود، این تغییرات تقریبا در طولانی مدت اتفاق می افتند.خصوصیت مساله ایران، برخورد میان تصمیمات کوتاه مدت و اثرات طولانی مدت و میان تصمیمات و اتفاقات ماه های بعد از آن و تصویر کره ما در دهه های آینده و شاید هم بیشتر است. این برخورد از خلال قدرت آخرالزمانی پنهان در سلاح های اتمی عمل می کند، بنابراین بسیار مهم است که به این مسائل توجه شود.
موضوعاتی که در تابستان منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران، به آنها پرداخته است ماهیتی ندارد که بتوان خوش بین بود:" تصمیم تازه سازمان ملل ( که تحریم ها را تشدید می کند) نشان دهنده سناریوی مواجهه و به پایان رسیدن جستجو به دنبال راه حلی برای پرونده هسته ای است ."( لوموند 25 ژوئیه)
حتی در چنین شرایطی که مساله بدون چاره به نظر می رسد، لزوما احتیاجی نیست که خود را به گزینش وحشتناک بین تقابل نظامی فوری و گسترش اتمی شدن همگانی محدود کنیم. زمانی دیگر زیر پا گذاشتن تعهد نامه هسته ای ایران می توانست طور دیگری حل و فصل شود؛ همان طور که قبلا کم و بیش به خوبی پرونده هسته ای کره شمالی حل شده بود. با وجود آن که ایالات متحده در نظر داشت در مقابل پیونگ یانگ به زور متوسل شود، زیر نظر جورج دبلیو بوش مانند زمان بیل کلینتون تصمیم گرفته شده بود که تدابیر سیاسی و اقتصادی در مقابل کره شمالی همراه با اعتبار تضمین های دفاعی امریکا نسبت به متحدانش در منطقه، به خصوص ژاپن و کره جنوبی، با هم ترکیب شوند. رسیدن به میزان مشخصی ظرفیت هسته ای توسط پیونگ یانگ ، هسته ای شدن زنجیروار در منطقه را به دنبال نداشت، و در نهایت راه مذاکره دوباره گشوده شد. این انتخاب منطقی میانه روی در رویه نظامی ایالات متحده به دلیل اعتبار تضمین های دفاعی امریکا در منطقه ممکن شده بود. این وضعیت در خلیج فارس صرفا وجود ندارد؛ یا اینکه دیگر وجود ندارد: نابودی عراق در همان جا صورت گرفت. خودداری امریکا در مقابل ایرانِ زیر پا گذارنده تعهدات هسته ای اش، نمایش نیرویی با وقار نیست، بلکه گواه ضعف استراتژیکِ امریکایی تحقیر شده است.
امکان دارد که این نگاه، با تغییر دولت واشنگتن در ژانویه سال 2009 تغییر کند. با این حال این مساله بعدها آشکار می شود و زمان می برد، زمانی که احتمالا با توجه به اتفاقاتی که در این بین اتفاق خواهد افتاد، دیگر در دسترس نخواهد بود. همین طور، جدای غافل گیری فوق العاده ای که در ماه های آینده موفقیت تدابیر در پیش گرفته شده از جانب جامعه بین المللی نمایان می کند ، سال 2008، سال انتخاب میان توسل به گزینه نظامی و یا پذیرفتن قاعده گسترش اتمی شدن در خاورمیانه و جهان است.
کشورهای ما باید تصمیم خود را میان دو گزینه بسیار فاجعه بار بگیرند. راحت ترین کار سر زیر برف کردن و سرباز زدن از انتخاب است. با این حال، این سرباز زدن مساوی است با تصمیمی اجباری بر مبنای پذیرش گسترش اتمی شدن. در انتها بهتر است که عوامل این معادله را به طور آشکار کنار هم قرار دهیم: فاجعه بار تر خواهد بود اگر حمله ای صورت بگیرد، یا که بر عکس؟ کشورهای ما باید به چه نتیجه ای برای عملکردشان از این پاسخ برسند؟(...) اگرایالات متحده مجبور باشد با یا بدون اسرائیل از گزینه نظامی استفاده کند، متحدان سنتی امریکا باید چگونه رفتار کنند؟ ملامت های سیاسی در غیاب تصمیم شورای امنیت و بعد به دلیل پی آمدهای فوری جنگ، همه گیر خواهد شد. واقعیت با این حال اجازه تصحیح این اظهارات را خواهد داد.
در سال 2006، من از دوستی روس و نزدیک به مراجع قدرت کرملین پرسیدم، در وضعی که تمامی راه های دیگر شکست خورده باشد روسیه چه رفتاری در مقابل حمله امریکایی ها خواهد داشت. او جواب داد :"ما دغدغه هایمان را بیان خواهیم کرد ...(چند لحظه مکث) و برداشت خودمان را نیز از مسائل. و فرانسه چه خواهد کرد؟" من به او پاسخ گفتم که برای کشور ما امکان آن وجود دارد که قضیه کاملا برعکس شود : شاید ما اول برداشت خودمان را بیان کنیم و بعد دغدغه هایمان را...
طبیعتا، مساله فرضی است، در عین حال اکنون با شرایط موجود وقف می کند. تا وقتی که ایالات متحده شورای امنیت را مجبور نکند تا رای موافقتی ـ که دور از ذهن به نظر می رسد ـ صادر کند، همراهان ایالات متحده می توانند عکس العمل هایشان را با هم هماهنگ کنند. بر عکس، امکان دارد که هیچ کدام از متحدان ایالات متحده به جز احتمالاً اسرائیل به صورت فعال در این عملیات هوایی شرکت نکنند.
به طور قطع همراهی نسنجیده با ایالات متحده در عراق اثرش را گذاشته است: انگلستان، ایتالیا و مخصوصا اسپانیا خود را برای بار دوم درگیر نخواهند کرد. برای دیگران، و حتی برای همان کشورها، مساله مهم، ترس از حمله به اتباعشان در کشورهای دیگر و منافعشان در کشورهای مسلمان و باز خطر آشوب جمعیت اصالتا مسلمانشان است. فرای این ملاحظات، که همیشه افتخارآمیز نیستند، شریکان ایالات متحده توجه خواهند کرد که توسل به زور خودش پیامد نابودی یکپارچه موقعیت استراتژیک برآمده از ماجراجویی امریکا در عراق است. به بیان دیگر، در وهله اول اعتبار واشنگتن مهم است و ایالات متحده باید به آن سر و سامان بدهد.این دیدگاه احتیاجی به توجیه ندارد.
در هر صورت اروپایی ها نباید مساله توسل امریکا به زور را به مانند شرکت پر خطر ایالات متحده در عراق بررسی کنند. دولت بوش، به غیر از چند استثناء، به همان اندازه برای درگیر شدن با ایران غیر آماده است که مشتاق حمله به عراق بود. دستگاه اطلاعاتی امریکا قصد نداشت تهدید اتمی ایران را بزرگ جلوه دهد؛ برعکس، برآوردهای امریکایی ها در کل محافظه کارانه تر از فرانسه یا بریتانیا، و به خصوص اسرائیل است.
به طور قطع، ماشین تبلیغات امریکا اگر که گزینه مواجهه را انتخاب کرده بود، شروع به کار می کرد؛ ولی امریکا با اکراه می بیند که زمان تصمیم گیری نزدیک می شود. اروپایی ها، مانند دیگر شریکان ایالات متحده، باید موضع خود را نسبت به این مساله از روی منافعشان، و نه از روی وضعیت به وجود آمده بعد از حمله به عراق مشخص کنند. برای یک فرانسوی که مخالف جنگ در عراق بوده و تبعه کشوری که برای مخالفت با این جنگ مبارزه ای به راه انداخته بود، بدون شک آسان تر است که علاقه ای به حمله احتمالی امریکا به ایران نداشته باشد تا برای بعضی از شرکای به دردسرافتاده ما به دلیل شرکتشان در لشکر کشی رئیس جمهور بوش به عراق.
چیزی برای گفتن باقی نمی ماند جز آن که نباید از پیش و بدون انعطاف پذیری، عملی نظامی را محکوم کنیم. اگر ما نخواهیم که خاورمیانه تبدیل به جایی بشود که مالکیت سلاح ها اتمی و در صورت لزوم، استفاده از آن قاعده باشد، باید عادت قابل درک فکر کردن به جنگ عراق را ، و مسائلی که از ترازنامه فاجعه بار دولت بوش ناشی می شود، کنار بگذاریم. سیاست کشورهای اروپایی باید از ارزش های پایه و منافع حیاتیشان ناشی شود: منع گسترش سلاح های هسته ای هم جزو ارزش های پایه شان است و هم یکی از منافع حیاتیشان. ■
مترجم : هلیا جوانشیر
فرانسوا هایزبورگ, لوموند, 11/09/2007.



www.irandarjahan.net

No comments: