Oct 14, 2007

آقاي ((بان كي مون)) عاليجناب جرج دبليو بوش و... {{ الف – بيقرار}}

آقاي ((بان كي مون)) عاليجناب جرج دبليو بوش و... {{ الف – بيقرار}}

اگرازيادها نرفته باشد، درسالهائي كه هنوزظلمت 57ظهورنكرده بود ومقوله فرهنگ وآموزش وپرورش، به چنين بليه هولناك وتيره اي گرفتار نيامده بود، بچه ها، يعني آنهائيكه قدم بمدرسه ميگذاشتند، ازهمان آغازين روزهاي شروع كلاسهاي درس با بعضي اشعارشاعران ، وبعضي سخنان بزرگان اين سرزمين چه بصورت شفاهي وچه بصورت درسي آشنا ميشدند وآنها را مي آموختند. ازمقطع كلا س سوم و چهارم د بستان ببعد آنچه بعنوان آموزش وپرورش فكروشخصيت دركتب درسي خودشان ميدديدند وبا آن اشنا ميشدند، يكي اين ابيا ت شيخ اجل سعدي عليه الرحمه بود كه:

بني آدم اعضاي يكديگرند كه درآفرينش زيك گوهرند

چوعضوي بدرد آورد روزگار دگرعضوها را نماند قرار

تو كز محنت ديگران بي غمي نشا يد كه نامد نهند آدمي

طبعا"وقتي درچنان دوراني كه ذهنيت هرانساني ازآب كوثر والماسي تميزتر وشفاف تر است همه چيز، يعني هرخوب وبدي درذهنش حك ميشود وبراي ابد درتفكراوباقي ميماند، كه شايد نگارنده هم ازچنين قاعده اي مستثني نباشد، اينكه ميگويم شايد براي اينست كه ميخواهم با طرح اين موضوع ونوشتن اين سطور، پيامي را به دبيركل سازمان ملل متحد وبعد ازايشان خطاب به رئيس جمهورآمريكا وديگر سران كشورها بدهم . اينكه بدستشان برسد يا نرسد، بخوانند يا نخوانند، ويا اينكه چنين مطالبي را درحد يك مزاح ومطايبه ((عبيدي)) تصورنمايند، با آنهاست، واصلا"هم مهم نيست كه آنها دربرخورد بااين مطالب چه واكنشي ازخود نشان خواهند داد چون آنها هستند وتاريخ وقضاوت تاريخ كه هيچكس را ازمحكمه اش گريزي نيست.

باري برگردم به اصل مسئله! وقتي دوران كودكي ودوران مدرسه (( دبستان)) بسرميامد وراهي دبيرستان وبعدازآن راهي آموزش عالي ميشديم، يا حتي پس ازگرفتن ديپلم وخدمت سپاهي گري، بلافاصله جذب بازار كلرميشديم، شايد اين اشعار سعدي ازجمله اشعاري بود كه درهرمناسبتي وبنا بهردليلي اززبان هركسي ولو بيسواد، پدرومادرها، پدربزرگها ومادربزرگها، وحتي درمناسبات اجنماعي وخدماتي وغيرو بكرات تكراروشنيده ميشد. درواقع اين ابيات چون ديگرسخن بزرگان درميان ما ايرانيان بعنوان يك فرهنگ اخلاقي جا گرفته بود.

بياد دارم دردوران دبيرستان، دبيرادبيا ت مان (( جناب دكتر گرانمايه)) كه يادش گرامي باد وعمرش طولاني، واگرچهره برنقاب خاك كشيده است، روحش قرين زيبائي باد، هروقت بكلاس درس ميامد روي تخته سياه بيت اول اين اشعار را مينوشت. (( بني آدم اعضاي يكديگرند كه درآفرينش زيك گوهرند)) و درلابلاي تدريس ادبيات آنزمان هرگاه درس وبحث به سعدي، وبه گلستان وبوستان كشا نده ميشد، خواسته وناخواسته اين ابيا ت جاواد نه نيز بميان مي آمد. خوب بياد دارم كه آن معلم گرانسنگ چون ديگر معلمان آن عصر كه بسياريشان ناچاريا مجبورند كه بجاي درس اخلاق وپرورش ذهن، به تدريس خرافات ودشمني ودشمن پروري مشغول باشند، وازآن مهمتر كتابهاي درسي مملوبود ازسخن بزرگان، همواره اين توضيح وتذكررا ميدادند كه اين اشعارسعدي زينت بخش سردرب سازما ني است كه به سازمان ملل متحد معروف است كه مقرآن درنيو يورك است، وبا افتخاروصف ناپذيري ميگوفت: سردرب يك سازمان مهم جهاني مزين ومنوربه اشعارسعدي بزرگ ميباشد كه مايه سربلندي ما ايرانيان وفرهنگ غني وبي بديل ماست، وبا شورخاصي برما كه شاگردان آنروز، وپدران ومادران، مربيان واستادان، وخلاصه نسل ظاهرا" با تجربه وبه اصطلاح آگاه امروزي جامعه هستيم، القا مينموند كه كمترملتي را دردنيا ميتوان يافت كه ازچنين گنجينه پرباري بهرهمند باشد. اما بعدها كه ازميزونيمكت مدرسه ودبيرستان ودانشگاه و... فارغ شديم تا برمبناي همان فرهنگ غني كشورخويش را كنيم آباد، با بليه وفرهنگ خمينيسم و فرهنگ دشمن پروري ومرگ زيستي جمهوري اسلامي همه چيزمان بربادرفت، دريافتيم كه آن معلمان واستادان گرانقدربا چه تصورات روشن وپرباري براين قضيه مي نگريستنند، وما چه افراد ناآگاهي بوديم!!!

البته درآنزمان ما جوان بوديم وشوريده وچندان توجهي به اينگونه مطالب واهميت چنين موضوعاتي نداشتيم كه اشعار سعدي آنجا باشد يا نباشد يعني چه. واصولا"درك نميكرديم كه اين مسئله چه بارمعنائي بزرگي رادرخودنهفته دارد. اما با همه اين احوال با آن اوصافي كه دبيرگرانقدرتشريح ميكرد، بعنوان يك جوان برخود مي باليد م، چه زيباست كه اشعارعرفاني وانساني والهي يك شاعر ايراني زينت بخش سردرب يك سازمان جهاني باشد كه همه امورملل بايد درآنجا رقم بخورد، وهرچه كاملترومتكاملترشديم، بكرات خوانديم وتكراركرديم كه :

بني آدم اعضاي يكديگرند كه درآفرنيش زيك گوهرند

چوعضوي بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

توكه ازمحنت ديگران بي غمي نشا يد كه نامد نهند آدمي

اما با يد د يد كه درد نياي امروزهم كه عصرتكنولوژي وارتباطات وانفجاراطلاعات لقب گرفته، وازسوئي جهان امروزي را دهكده اي جهاني مينامند، ونفت وانرژي، خصوصا" دردنياي بيرحم غرب همه شالوده هاي اخلاقي وانساني مبنائي مادي پيدا كرده وتمامي معيارهاي انساني واخلاقي را تحت الشعاع خود قرارداده، هنوزهم چنين اشعاري ميتواند داراي مفاهيم وترجما ني باشد كه درآنزمان مطرح بود؟؟ با يد ديد وپرسيد كه آيا واقعيت ومفاهيم چنين اشعاري در دارفور سودان ومجموعا" درآفريقاي سياه وهمين ميهن طاعون زده ((سعدي و حافظ و فردوسي و خيام و مولانا و...)) ودرجاهاي ديگرد نيا((بني آدم اعضاي يكديگرند، و درآفرينش...)) هستند؟؟ ونگاه قلدران وقدرتمندان جهاني به مقولات بشري وحقوق بشر، همانگونه است كه سعدي بزرگ گفته است؟؟

پاسخ چنين پرسشي مطلقا"منفي است، چرا كه اگر بهمين تاريخ يكصد ساله اخيرخصوصا"اززما نيكه بحث پيشرفتهاي صنعتي وشتا ب آن بميان آمده ونيازكشورهاي صنعتي به انرژي فسيلي خصوصا" نفت را به يك ابزار والزام ما ندگاري وپويا يي اقتصادي براي آنها تبديل نموده، اجازه ميدهد كه دنياي غرب به چنين ادبيات وگفتماني پاي بند باشد؟؟؟ البته كه نه. واين نه شگفت آور وآذاردهنده چنان عيان وعريان است كه هيچ نيازي به توضيح ندارد.

يك نمونه بسيارطنزآميزازآنچه كه بدان اشارت رفت اينكه : همين چندماه پيش اتفاق افتاد. كثيري ازكنشگران وفعالين عرصه سياسي و آنانيكه بهرشكل مسائل سياسي ورويدادهاي جهاني را دنبال ميكنند يا دستي درآتش دارند، ديدند كه پس چند دهه فعاليت بيحا صل كميسيون حقوق بشر ملل متحد كه ديگر به يك كميسيون تجارتي بدل گرديده بود، منحل وبجاي آن يك شورائ ظاهرا"36 نفره با نام شوراي حقوق بشرملل متحد بعنوان بازوئي مقتدرتراز كميسيون قبلي تاسيس، و موجوديتش با يك تبليغات پرطمطراق و دهان پركن اعلام گرديد. صرفنظر ازاينكه چه افراد وعناصرودولتهائي دراين باصطلاح شوراي استهزا آورعضو شدند كه درنوع خود يك كميك تاريخي است. جهانيان باچشم خود ديدند كه براي جلسه افتتاحيه چنين شورائي كه قراراست ازحقوق بشردركره ارض دفاع نمايد، يك فرد جا ئي بالفطره بنام ((سعيد مرتضوي)) بعنوان نماينده رژيمي كه مثل پشه وسوسك آدم ميكشد، درزمره ميهمانان جلسه افتتاحيه اين شورا بود!! با چنين اوضاع واحوال تهوع آوري كدام بني آدم عاقلي ميتواند بپذيرد كه دردنياي مادي وپرتنش امروز،، بني آدم اعضاي يكديگرباشند؟؟ اصلا"وذاتا"با دلائلي با اين استحكام چه برهاني ميتواند وجود داشته باشد كه اين شورا بتواند بنا بتعريفي كه براي آن برروي كاغذ نوشته شده عمل نمايد؟؟ درثاني گيريم كه بتواند چنين كند. وقتي كه بيانيه هاي چنين شورائي پشتوانه اجرائي ندارد والزام آورهم نيست، بود ونبود چنين تشكيلاتي بجزآنست كه كميسيون قبلي بود؟؟ اين شورا زما ني ميتواند موثروكارآمد باشد كه وقتي درمحكوميت يك كشور بيانيه صادرميكند سردمداران هر كشوري مثل كشورخودمان ايران ازترس بخود بپيچند، ونه اينكه محمد جواد لاريجاني با صراحت اعلام نمايد كه سنگسار يك قانون است وتا هست بايد محترم شمرده شود وغرب وشرق كه ازعمده ترين وتاثيرگذارترين كشورها برسياست جهاني ميباشند حق مداخله درامورداخلي ما را ندارند. پس تا ماداميكه اينگونه نهادها، هرچند بزرگ ودهان پركن ازپشتوانه نهادهاي قدرتمندي چون شوراي امنيت ملل متحد، ولازم الاجرا شدن بيانيه ها شان برخودار نباشند، مترسكي بيش درنزد حكومتهاي مستبد وديكتاتورها نخواهند بود، وميتوان اينگونه شوراها را بعنوان ابزاري درخدمت دول بزرگ ارزيابي نمود.

سعيد مرتضوي و جمال كريمي راد كه حالا رخت ازجهان بربسته،، وبقول حضرات حاكم حرف زدن پشت سرمرده حرام است، بعنوان نمايندگان كشوري به جلسه افتتاحيه شوراي حقوق بشرملل متحد مشرف شده بودند، كه پادشاه اين كشور(( كورش بزرگ)) بيش از دو هزار وپا نصد سال پيش اوليه منشور جهاني حقوق بشررا صادر نموده و تا ابد هم بر تارك دنيا چون خورشيد خواهد درخشد.

حال خود قضاوت كنيد كه آيا چنين اقداماتي با روح اشعارسعدي واينكه انسانها درآفرينش زيك گوهرند تناسبي دارد؟؟؟ آيا نبايد چنين شورا وماهيت وعملكرد آنرا با هزارويك اگرواما مواجه كرد؟؟ اعضاي شورا ازخود نپرسيدند كه ناانسا ني چون سعيد مرتضوي كه دستا نش به خون صدها ايراني بيگناه واهل انديشه آلوده است، چگونه ميتواند درچنين جلسه يا جلساتي، ازكرامت ومنزلت انساني، ودرنهايت از منشورجهاني حقوق بشردفاع نمايد. دلائلي كه ما آنرا جفاي عظمي براشعار سعدي گرانمايه برميشمريم، درچنين عملكردهائي مورد ارزيابي قرارميگيرد. وهمين است كه 29 سال است فريادمان به آسمان بلند است ولي بگوش ناشنواي آن شورا واين كميسيون و رهبران جهان نميرسد، يا اگرميرسد، شايد منافع اقتصادي مانع ازآن ميشود كه آنها ازمحنت ما مطلع شوند.

بهمين دليل وبنا به چند دليل ديگركه مجالي براي طرح آنها دراين مقال نيست، بهتراست حال كه حضرت قارون الفرش وقاليچه، يعني كوفي عنان، عنان قدرت دراين سازمان را ازكف دادند ورفتند. آقاي ((بان كي مون)) دبير كل جديد سازمان ملل متحد وبعد ازآن رهبران جهان غرب، دست بيك اقدام خردمندانه وستايش آميزبزنند، ومطمئن باشند كه با چنين اقدامي هم خودشان رااز يك قيد وبند غيراخلاقي وغيرانساني و... رها ميكنند، وهم ملل تحت ستم جهان درميابند كه سازمان ملل متحد، نه سازمان ملل متحد، بلكه سازمان ملل متفق است براي چاپيدن ملل متفرق وهزارتكه كه هرگزهم چنين اتحادي تحصيل نخواهد شد. وچون دراين سازمان عريض وطويل،، حقوق اساسي ملل ومبا ني حقوق بشر بسادگي نوشيدن يك جرعه آ ْب خوردن درمقابل امتيازات اقتصادي ذ بح ميشود، نميتوان نام چنين مجموعه اي را سازمان ملل متحد ناميد؟؟ كجاي اين تشكيلات گل وگشاد عامل اتحاد ملل بوده است؟؟

چگونه ميتوان پذيرفت كه چنين تعريفي ازمفهوم واقعي برخوداراست، درشرايطي كه شخصي چون محمود احمدي نژاد كه يكي ازمنفورترين عناصرحكومت اسلامي، ودرنهايت بعنوان نماينده مجموعه حاكميتي كه مردم براي فروريزي آن ثا نيه شماري ميكنند، با تعظيم وتكريم واردآن سازمان شود وآن لاطئلات وخزعبلا ت راازسوي ملت ايران ازتريبون چنين سازماني برزبان جاري نمايد؟؟ فرد ومجموعه اي كه 29 سال است فريادمحواسرائيل ازنقشه زمين، ومرگ برآمريكا ومرگ براين وآن شان عالمگيرشده، با چه معياروترجما ني درتعريف ملل متحد ميگنجد؟؟؟ و...و...

آيا بهترنيست كه براي برطرف نمودن اين همه تضاد وتناقض، فكري بكنيد؟؟ بنظرميرسد بهترين روش اين است كه دستور بدهيد، يا مصوب نمايند، تا حداقل اشعارشيخ اجل سعدي بزرگ با اين استدلال كه مفاهيمش با عملكرد آن سازمان درتضاد كامل قراردارد ازسردرب سازمان دول متفق وسازمان ساخت وپاخت دولتها پاكسازي،، وبجاي آن اشعاري با اين مضمون جايگزين گردد:

بني آدم اعضاي نفتي وپول محورند چو درآ فرينش نه از يك گوهرند

كثيري فقير و صغير و اجير و ذليل قليلي به ثروت غني و درشت وكبير

چو عضوي بد رد آورد روزگار چه ربطي كه آن فربه ها را بماند قرار

تو كز محنت د يگران بي غمي چه كا رست كه نامت نهند آدمي

كران تا كران ظلم و بيداد و غم همه اغنيا در پي گاز ونفت و زمين

كجا شعروگفتارسعدي بود اين چنين؟ كه گردن كلفتان بكوبند فقيران زمين

جناب آقاي دبير كل ملل متحد، عاليجناب جرج د بليو بوش، و... شما را بخداوند سوگند، يا يكبار تصميم عاقلانه بگيريد و اين تناقضات را ازميان برداريد كه بنظربعيد مينمايد، يا اضافه بر زدودن اشعار سعدي بزرگ از سردرب عمارت ملل متحد، نام آنراازسازمان ملل متحد، به سازمان دول متفق برعليه ملتهاي عقب مانده وعقب نگهداشته شده تغيير دهيد. طبيعي است كه درصورت تحقق اين امرهم انتظارملل جهان از چنين سازما ني به نقطه صفر ميرسد وهم اينكه راه هرگونه انتقاد واعتراضي برعملكرد اين سازمان بي خاصيت ومعاملاتي كه هيچ عملي بجزسازش دولتها وسوزش ملتها درآن صورت نميگيرد را برمنتقدين خواهيد بست.

ايران – تهران 22/7/86 14 OCT2007

No comments: